۶۱ نتیجه برای آموزش
مرضیه مقرب، غلام حسین محمودی راد،
دوره ۹، شماره ۱ - ( ۷-۱۳۸۱ )
چکیده
مقدمه و هدف: آموزش بخش مهمی از مراقبتهای پرستاری است. بیمار مرکز اصلی آموزش و ارائه خدمت است. پرستار از پذیرش تا ترخیص وی را همراهی می نماید تا با ارائه اطلاعات لازم به بیمار سیر بیماری کوتاهتر شده و میزان رضایت وی افزایش یابد. لذا این پژوهش با هدف کلی «تعیین میزان رضایت بیماران از مهارتهای آموزشی پرستاران» انجام شد.مواد و روش ها: در این پژوهش ۲۵۰ بیمار ترخیصی هر روز بخشهای داخلی و جراحی بیمارستان امام رضا (ع) بیرجند، از طریق نمونه گیری مبتنی بر هدف انتخاب شدند. سپس توسط پژوهشگر مورد مصاحبه قرار گرفتند. فرم مصاحبه مدون شامل دو قسمت، تعیین مشخصات فردی و تعیین میزان رضایت بیماران بود. اطلاعات با مقیاس سه گزینه ای لیکرت بصورت رتبه ای تجزیه و تحلیل شد.نتایج یافته ها نشان داد که، بیماران از مهارتهای آموزشی پرستاران %۱۲,۸ به میزان زیاد، %۵۶.۸ در حد متوسط و %۳۰.۴ به میزان کم رضایت داشتند. میزان رضایت در بیماران بستری بخش جراحی، بیماران ساکن شهر، بیماران با عدم سابقه بستری در بیمارستان و بیماران با مشکلات تنفسی بالاتر بود (P<۰.۰۰۰۱). ولی با متغیرهای وضعیت بیمه، میزان تحصیلات، وضعیت تاهل، جنس، سن، دفعات بستری و مدت بستری ارتباط معنی دار نبود.نتیجه گیری: به نظر می رسد پرستاران به دلیل حجم کاری زیاد و کثرت بیماران کمتر به نقش آموزشی خود می پردازند و لازم است مدیران در جهت اجرای این امر مهم توجه و برنامه ریزی نمایند تا در این مورد نیز حقوق بیماران حفظ گردد.
فاطمه هادی زاده طلاساز، رباب لطیف نژاد،
دوره ۱۲، شماره ۱ - ( ۴-۱۳۸۴ )
چکیده
زمینه و هدف: با وجود آن که خودآزمایی پستان به عنوان بهترین روش غربالگری سرطان پستان معرفی شده است، اما بیشتر خانم ها از نگرش مثبتی در این زمینه برخوردار نیستند. مطالعه حاضر با هدف تعیین تاثیر یک طرح آموزشی بر میزان نگرش دانشجویان دختر تربیت معلم شهید هاشمی نژاد شهر مشهد در انجام خودآزمایی پستان انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه به صورت کارآزمایی بالینی (قبل و بعد) و در سال ۱۳۷۹ انجام شد؛ ۸۴ دختر دانشجوی واجد شرایط پژوهش، به روش تصادفی (طبقه ای) انتخاب شدند. ابتدا یک پیش آزمون به منظور سنجش نگرش پایه واحدهای پژوهش انجام شد و سپس یک برنامه آموزشی مشتمل بر یک جلسه تدریس نظری در مورد سرطان پستان و روشهای تشخیص آن و یک جلسه تدریس عملی خودآزمایی پستان اجرا گردید. پس از گذشت سه روز (پس آزمون) و یک ماه (آزمون ثبات) از اجرای برنامه آموزشی، نگرش دانشجویان در انجام خودآزمایی پستان توسط فرم سنجش نگرش با استفاده از الگوی باور بهداشتی چمپیون مورد ارزیابی قرار گرفت. واحدهای پژوهش بر اساس نمره کسب شده در سه سطح نگرش مثبت، بی نظر و منفی قرار گرفتند. اطلاعات جمع آوری شده با استفاده از آزمون t زوج شده و در سطح اطمینان %۹۵ تحلیل گردید.
یافته ها: در پیش آزمون %۴۴ افراد در مورد خودآزمایی پستان از نگرش مثبتی برخوردار بودند؛ در حالی که در پس آزمون و آزمون ثبات به ترتیب %۹۴ و %۹۷,۶ افراد دارای نگرش مثبت بودند؛ میانگین نمره نگرش در مراحل پس آزمون و آزمون ثبات نسبت به پیش آزمون در هر یک از اجزا و در مجموع افزایش نشان داد؛ همچنین اختلاف معنی داری بین میانگین نمره نگرش در پیش آزمون و پس آزمون (P<۰.۰۰۰۱) و پیش آزمون و آزمون ثبات (P<۰.۰۰۰۱) وجود داشت.
نتیجه گیری: این طرح آموزشی در تغییر نگرش خودآزمایی پستان تاثیر داشت. انجام این روش غربالگری نیازمند نگرش مثبت نسبت به آن می باشد؛ بنابراین پیشنهاد می گردد که کلاسهای آموزشی همراه با تاکید بر جنبه های مثبت خودآزمایی پستان و در جهت ارتقای نگرش افراد باشد.
فیض اله اکبری، حسن امیرآبادی زاده، ابوالقاسم پوررضا، یداله واقعی، رضا دستجردی،
دوره ۱۲، شماره ۳ - ( ۱۰-۱۳۸۴ )
چکیده
زمینه و هدف: کادر پرستاری به مقتضای حساسیت حرفه ای در معرض بیشترین تنش های روانی- اجتماعی می باشند. به سبب فراوانی بالای پرستاران در گروههای درمانی- مراقبتی، زمان تماس و ارتباط با بیماران، نقش بالای مراقبتی آنها و با توجه به اهمیت پیشگیری و کنترل تنش و نیز ارتقای کیفیت و اثربخشی مراقبتها و در نتیجه کاهش هزینه های بیمارستان، مطالعه حاضر با هدف بررسی تنش های روانی- اجتماعی کادر پرستاری شاغل در بیمارستانهای آموزشی شهر بیرجند انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه توصیفی- تحلیلی با استفاده از پرسشنامه ای مشتمل بر ۸۵ سوال بر مبنای مقیاس لیکرت، انجام شد. جامعه مورد مطالعه، شامل تمامی کارکنان پرستاری بیمارستانهای آموزشی بیرجند بود؛ پرسشنامه بین جامعه مورد مطالعه توزیع و پس از تکمیل جمع آوری گردید. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS و SPLUS و آزمونهای t مستقل و آنالیز واریانس در سطح معنی داری P£۰,۰۵ مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته ها: ۸۳% از جامعه مورد پژوهش زن، ۴۷% دارای سابقه کار زیر ۷ سال، ۶۸% دارای شیفت در گردش، ۵۹% کاردان و کارشناس پرستاری، ۷۰% استخدام رسمی و ۸۱% متاهل بودند؛ میانگین نمره تنش عوامل شخصی ۲,۹۱، و عوامل خانوادگی ۲.۸۶، عوامل محیط کار ۳.۵۱ و میانگین نمره کل تنش ۳.۱۱ بود. بین جنس، سن، سابقه خدمت، وضعیت استخدامی و شیفت کاری با کل عوامل تنش زا ارتباط آماری معنی داری وجود داشت؛ ۱۴% از کادر پرستاری دارای تنش پایین، ۶۵% تنش متوسط و ۲۱% تنس بالا بودند.
نتیجه گیری: نتایج این بررسی نشان داد که میانگین نمره تنش ناشی از عوامل تنش زای محیطی بیشتر از عوامل تنش زای شخصی و خانوادگی است و بیشتر افراد مورد مطالعه، دارای تنش متوسط می باشند؛ بنابراین مدیران و مسوولین محترم می بایست در خصوص کاهش تنش کادر پرستاری توجه خاصی داشته باشند.
مرضیه مقرب، فرح مادرشاهیان، نرگس علی آبادی، نرجس رضایی، عبدالرضا محمدی،
دوره ۱۲، شماره ۳ - ( ۱۰-۱۳۸۴ )
چکیده
زمینه وهدف: کارکنان پرستاری دارای انگیزه، رضایت شغلی و تعهد بالا، توان و استعداد تخصصی خود را در جهت بهره وری بیشتر و ارتقای کیفیت مراقبتهای ارایه شده به بیماران و جامعه به کار می گیرند. مطالعه حاضر با هدف تعیین رضایت شغلی پرستاران شاغل در دو بیمارستان وابسته به دانشگاه علوم پزشکی بیرجند انجام شد.
روش بررسی: در این مطالعه توصیفی- تحلیلی، ۱۹۰ پرستار شاغل در دو بیمارستان امام رضا(ع) و ولی عصر(عج) بیرجند از طریق نمونه گیری تصادفی سیستماتیک انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها، پرسشنامه دو قسمتی بود. قسمت اول مربوط به مشخصات فردی بود؛ در قسمت دوم، رضایت شغلی با استفاده از Job Descriptive Index (JDI) و تئوری Herzberg ارزیابی شد. میزان رضایت در پنج حیطه حرفه پرستاری با مقیاس سه گزینه ای لیکرت امتیازبندی شد و سپس مجموع امتیازات با استفاده از نرم افزار آماری SPSS و روشهای آمار توصیفی و استنباطی و آزمون Chi-Square در سطح معنی داری P<۰,۰۵ تحلیل گردید.
یافته ها: بیشتر پرستاران زن، متاهل، لیسانس، در رده سنی ۲۵-۲۹ سال، با سابقه کار کمتر از ۵ سال، دارای منزل شخصی و استخدام رسمی قطعی بودند و به صورت شیفت کاری در گردش، در بخشهای داخلی (۱۸,۹%) و جراحی (۱۹.۵%) کار می کردند. ۶۲.۱% اضافه کاری داشتند. رضایت شغلی پرستاران به ترتیب فراوانی رتبه کم، متوسط و زیاد، بدین صورت بود: از جنبه مدیریتی و سرپرستی ۴۱.۶%، ۴۶.۸% و ۱۱.۶%، از محیط فیزیکی بخش ۵۸.۹%، ۳۴.۲% و ۶.۹%، از جنبه آموزشی ۷۰.۵%، ۲۳.۲% و ۶.۳%، از جنبه روانی- اجتماعی ۴۸.۸%، ۴۶.۸% و ۴.۲% و از جنبه رفاهی- فرهنگی ۷۱.۱%، ۲۵.۳% و ۳.۷%؛ در مجموع میزان رضایت پرستاران از شغل خود ۵۸.۹% کم، ۳۷.۹% متوسط و ۳.۲% زیاد بود. بین متغیرهای سن (P=۰.۰۰)، میزان تحصیلات (P=۰.۰۱)، نوع استخدام (P=۰.۰۱) و بخش خدمت (P=۰.۰۰) با رضایت شغلی ارتباط معنی دار آماری وجود داشت.
نتیجه گیری: رضایت شغلی دربرگیرنده واقعیتهای مربوط به دستمزد، نظارت، امکانات و شرایط عملکرد سازمان می باشد؛ بنابراین توجه مسوولین و مدیران پرستاری به ایجاد زمینه ارتقای تحصیلی پرستاران و به کارگیری نیروهای جوان به صورت استخدام رسمی برای بیمارستانها ضروری به نظر می رسد.
سیدسعید مظلومی، محمد زارع جوشقانی، مرضیه فیصل، فاطمه ملکی، فرخ لقا ثروت، محمدحسین احمدیه،
دوره ۱۳، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۵ )
چکیده
زمینه و هدف: سرطان پستان شایعترین سرطان زنان در بیشتر کشورهای جهان محسوب می گردد. یکی از مهمترین راههای تشخیص زودرس این بیماری، خودآزمایی پستان است. مطالعه حاضر با هدف تعیین تاثیر آموزش بهداشت بر روی آگاهی، نگرش و عملکرد معلمان زن مدارس راهنمایی شهر یزد در مورد سرطان پستان انجام شد.
روش بررسی: در این مطالعه نیمه تجربی که از نوع قبل و بعد بود، جمع آوری اطلاعات از طریق پرسشنامه در دو مرحله قبل و بعد از آموزش در مورد ۱۴۰ معلم زن مدارس راهنمایی شهر یزد انجام شد. تجزیه و تحلیل اطلاعات با استفاده از نرم افزار آماری SPSS و آزمون آماری McNemar، در سطح معنی داری P?۰,۰۵انجام شد.
یافته ها: آموزش خودآزمایی پستان باعث افزایش آگاهی، نگرش و عملکرد شد و در همه موارد، اختلاف در سطح P<۰,۰۰۱ معنی دار بود. بین عوامل فردی (سن، تحصیلات و سابقه کار) و میزان تاثیر آموزش بهداشت بر آگاهی، نگرش و عملکرد جامعه مورد بررسی ارتباط آماری معنی داری مشاهده نشد. پس از پیگیری یک ماهه از نظر عملکرد، مشاهده شد که ۶۲.۸۶% از زنان مورد مطالعه، قبل از آموزش، خودآزمایی پستان را به علت ندانستن روشهای صحیح آن انجام نمی دادند که بعد از آموزش به ۳۳.۵۷% کاهش یافت (P=۰.۰۰۰).
نتیجه گیری: به طور کلی، ساده ترین و مهمترین روش در تشخیص زودرس سرطان پستان، معاینه پستان هم توسط فرد و هم توسط پزشک است. توجه به این امر در بیماریابی و تشخیص سرطان پستان در همان مرحل اولیه بسیار کمک کننده است. به همین علت توصیه می شود معلمان تحت برنامه های موثر آموزش بهداشت در خصوص سرطان پستان و چگونگی خودآزمایی آن قرار گیرند.
ایرج ضاربان، محمد عباس زاده بزی، میترا مودی، حسن مهرجوفرد، حمیدرضا غفاری،
دوره ۱۳، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۵ )
چکیده
زمینه و هدف: با توجه به نقشی که شپش سر در انتقال بیماریهای مختلف دارد و به عنوان یک عامل مهم در سنجش سطح بهداشت جامعه و بخصوص بهداشت فردی محسوب می شود، مطالعه حاضر با هدف ارزشیابی برنامه آموزش بهداشت به منظور کاهش میزان آلودگی به شپش سر انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه تجربی (آزمون- شاهد) در سال ۱۳۸۲ بر روی دانش آموزان دختر مدارس ابتدایی شهر زابل انجام شد. ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامه، برگ ثبت شواهد مستقیم رفتار یا فرم بازنگری و معاینه از نظر وجود نمف و شپش بالغ بود. پس از تعیین میزان آلودگی به شپش سر در افراد مورد مطالعه و انجام آزمون اولیه، برنامه و محتوای آموزشی تهیه گردید؛ سپس ۱۷۵دانش آموز پایه پنجم مبتلا به شپش سر به صورت تصادفی به دو گروه آزمون و شاهد تقسیم شدند. در گروه آزمون، مداخله آموزشی صورت گرفت. بعد از ۱,۵ ماه آزمون ثانویه انجام شد. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS و آزمونهای t زوجی و Chi-Square در سطح معنی داری P?۰.۰۵تحلیل شدند.
یافته ها: از بین ۱۰۶۶ دانش آموز، ۳۱۳ نفر (۲۹,۴%) آلودگی به شپش سر داشتند. پس از مداخله آموزشی، میزان آلودگی در گروه آزمون به ۱۷.۶% کاهش یافت ولی در گروه شاهد تغییری نکرد. در گروه آزمون اختلاف معنی داری از نظر تاثیر برنامه آموزش بهداشت بر آگاهی، نگرش و عملکرد بهداشتی مشاهده شد (P<۰.۰۰۱) ولی در گروه شاهد این اختلاف معنی دار نبود. بین میزان آلودگی به شپش سر با متغیرهای میزان تحصیلات والدین، پایه تحصیلی، دفعات استحمام در هفته، وجود حمام در منزل، میزان درآمد ماهیانه، بعد خانوار و استفاده از وسایل مشترک (مقنعه، روسری، شانه و حوله) ارتباط معنی داری وجود داشت (P<۰.۰۲) (۸۴.۸ =?۲).
نتیجه گیری: در این تحقیق برنامه آموزش بهداشت در کاهش آلودگی به شپش سر تاثیر مثبت داشت؛ بر این اساس توصیه می شود آموزش بهداشت فردی به صورت مدون در کتابهای آموزشی گنجانده شود و در مورد علائم و نحوه انتقال و پیشگیری، در مدارس و جلسات اولیا و مربیان، به والدین آموزش داده شود.
سیده بتول حسن پورازغدی، زهره عباسی،
دوره ۱۳، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۸۵ )
چکیده
زمینه و هدف: یائسگی اجتناب ناپذیر است و در زندگی هر زنی به وقوع خواهد پیوست؛ شناخت عوامل خطر و راههای پیشگیری از آنها، از ضروریات زندگی هر زنی است که این امر مهم از طریق آموزش بهداشت، عملی است و قدم اول در هر آموزشی، شناخت تجزیه و تحلیل آگاهی و نگرش افراد مورد نظر است. بر همین اساس مطالعه حاضر با هدف بررسی تاثیر آموزش بر میزان آگاهی و نحوه نگرش زنان میانسال در مورد یائسگی انجام شد.
روش بررسی: در این مطالعه نیمه تجربی ۹۰ زن ۴۰-۶۰ ساله به طور تصادفی و مبتنی بر هدف انتخاب شدند. ابتدا اطلاعات مربوط به آگاهی و نحوه نگرش واحدهای پژوهش قبل از اجرای برنامه آموزشی، با استفاده از پرسشنامه جمع آوری گردید. پس از بررسی مقدماتی اطلاعات حاصل از آزمون اولیه و تعیین نیازهای آموزشی واحدهای پژوهش، برنامه آموزشی مناسب جهت آنها تهیه و تدوین گردید؛ سپس برنامه آموزشی طی دو جلسه یک ساعته و به صورت چهره به چهره و فردی جهت آگاهی از ماهیت، علایم، عوارض دوران یائسگی، طریقه پیشگیری و درمان مشکلات این دوره ارایه شد. ارزشیابی به وسیله پرسشنامه در مرحله آزمون ثانویه پس از گذشت سه ماه از آموزش صورت گرفت. داده های جمع آوری شده با استفاده از آزمونهای t زوج شده، t-student و آنالیز واریانس یک طرفه در سطح معنی داری P£۰,۰۵ مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفتند.
یافته ها: بین میانگین آگاهی قبل و بعد از آموزش تفاوت معنی دار آماری وجود داشت (P=۰,۰۰۰). قبل از آموزش آگاهی %۴۳.۳ از افراد ضعیف، %۴۲.۳ متوسط و فقط %۱۴.۴ درصد خوب بود؛ پس از آموزش آگاهی هیچ یک از افراد مورد پژوهش ضعیف نبود؛ آگاهی %۳۱.۱ متوسط و %۶۸.۹ خوب بود. بین نحوه نگرش قبل و بعد از آموزش نیز تفاوت معنی دار آماری وجود داشت (P=۰.۰۰۰). قبل از آموزش نگرش %۱۰ از افراد منفی، %۶۶.۷ بی نظر و %۲۳.۳ مثبت بود؛ پس از آموزش نگرش منفی در هیچ یک از افراد وجود نداشت؛ نگرش %۵۳.۳ بی نظر و %۴۶.۷ مثبت بود.
نتیجه گیری: راه منطقی ارتقای آگاهی افراد، اتکا به آموزش بهداشت است که با آن می توان افراد را به سلاح دانش مجهز کرد تا از سلامت خویش دفاع کنند.
میترا مودی، نصرت زمانی پور، غلام رضا شریف زاده، محمد اکبری، سلیمان صالحی،
دوره ۱۳، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۸۵ )
چکیده
زمینه و هدف: دوره بلوغ یکی از حساسترین دوران زندگی یک دختر نوجوان محسوب می شود. در این دوره علاوه بر توجه به مسایل و روابط اجتماعی دختران، به مسایل بهداشتی دوران بلوغ نیز باید توجه ویژه ای شود و لازم است آنها را با بهداشت دوران بلوغ آشنا نمود. این مطالعه مداخله ای با هدف ارزشیابی برنامه آموزش بهداشت بلوغ در ارتقای آگاهی دانش آموزان مقاطع راهنمایی و دبیرستان دخترانه شهر بیرجند انجام شد.
روش تحقیق: در این مطالعه مداخله ای (از نوع قبل و بعد)، ابتدا ۳۲۵ نفر از دانش آموزان دختر مقطع راهنمایی و متوسطه شهر بیرجند به روش نمونه گیری چند مرحله ای تصادفی شده، انتخاب و پرسشنامه خودساخته، شامل ۲۰ سوال یک نمره ای در زمینه بهداشت دوران بلوغ، در بین آنها توزیع و پس از تکمیل جمع آوری گردید. آنگاه با یک برنامه آموزشی مدون، تمام این دانش آموزان، توسط مربیان آموزش دیده با مطالب آموزشی یکسان مورد آموزش قرار گرفتند. زمان آموزش در هر کلاس ۱,۵ ساعت تخمین زده شد. یک ماه پس از پایان برنامه آموزشی و توزیع جزوه ها در مدرسه، مجددا پرسشنامه ها بین دانش آموزان توزیع و پس از تکمیل جمع آوری گردید. مواردی که در مرحله دوم به هر دلیلی پرسشنامه را تکمیل ننموده بودند، از مطالعه خارج شدند. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS و آزمون آماری t زوج شده در سطح معنی داری a=۰.۰۵ مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته ها: در مجموع ۳۰۲ دانش آموز، پرسشنامه مرحله قبل و بعد از مداخله را تکمیل کردند؛ از این تعداد، ۱۵۱ نفر در مقطع راهنمایی و ۱۵۱ نفر در مقطع دبیرستان بودند. میانگین نمره آگاهی در دانش آموزان مقطع راهنمایی قبل از مداخله ۵,۰۳ ± ۳.۷ و پس از مداخله ۱۰.۸ ± ۴.۸ بود؛ این میزان در بین دانش آموزان متوسطه قبل از مداخله ۴.۱ ± ۲.۳ و پس از مداخله ۸.۷ ± ۳.۸ برآورد گردید. بین میانگین نمره آگاهی قبل و بعد از مداخله در دانش آموزان هر دو مقطع اختلاف معنی داری وجود داشت (P<۰.۰۰۱)؛ همچنین میانگین نمره آگاهی در کل دانش آموزان (در هر دو مقطع) قبل از مداخله ۴.۶ ± ۳.۱ و پس از مداخله ۹.۷ ± ۴.۴ بود (P<۰.۰۰۱).
نتیجه گیری : ارایه برنامه های آموزشی در دوران بلوغ در افزایش سطح آگاهی دختران جوان نقش ارزنده ای دارد و از آنجا که معمولا دختران جوان در این سن مشکلات دوران بلوغ خود را با والدین و اطرافیان در میان نمی گذارند، کلاسهای آموزشی در مدارس، ضمن بالا بردن سطح آگاهی آنها، زمینه ارایه سوالات و حل مشکلات دوران بلوغ را در آنها نیز فراهم می آورد.
محمدرضا شیدفر، مصطفی حسینی، داوود شجاعی زاده، نازیلا اساسی، فرشته مجلسی، سعید ناظمی،
دوره ۱۴، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۶ )
چکیده
زمینه و هدف: بیماران مبتلا به آنژین صدری ناپایدار، بیش از نیمی از موارد بستری در بخش مراقبتهای ویژه قلبی را تشکیل می دهند. بستری شدن مجدد بسیاری از این بیماران، ناشی از نداشتن اطلاعات کافی و عدم پیروی از توصیه های پزشکی است. مطالعه حاضر با هدف تعیین تاثیر مداخله آموزشی بر اساس مدل اعتقاد بهداشتی در میزان آگاهی و نگرش بیماران بستری مبتلا به آنژین صدری ناپایدار انجام شد.
روش تحقیق: در این مطالعه مداخله ای، ۱۸۰ بیمار بستری مبتلا به آنژین صدری در دو گروه مداخله و شاهد (هر گروه ۹۰ نفر) مورد مطالعه قرار گرفتند. پرستاران و پزشکان تعلیم یافته بخش قلب و عروق یکی از بیمارستانهای دانشگاهی شهر مشهد، به مدت ۲ ماه به آموزش بیماران گروه مداخله پرداختند. داده ها با استفاده از پرسشنامه و مصاحبه جمع آوری و سپس با استفاده از نرم افزارهای آماری SPSS (۱۱,۵) و STATA (۸.۰) و آزمونهای Chi-Square و آنالیز کوواریانس، در سطح معنی داری a=۰.۰۵ مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته ها: پس از تعدیل برای اثر نمره اولیه میزان آگاهی افراد مورد مطالعه، میانگین این نمره در گروه مداخله به طور معنی داری بیش از گروه شاهد بود (P<۰,۰۰۰۱)؛ همچنین انجام مداخله باعث مطلوبتر شدن وضعیت نگرش در گروه مداخله شد (P<۰.۰۰۰۱). هیچ تغییر بارزی در این متغیرها در گروه شاهد مشاهده نشد.
نتیجه گیری: امکان بهره بردن از قابلیتهای آموزشی پرستاران در ارتقای آگاهی و تغییر جهت مطلوب نگرشهای بیماران به میزان قابل توجه و ثمربخشی وجود دارد؛ بنابراین شایسته است به منظور ارتقای کیفیت زندگی بیماران قلبی، ارایه خدمات آموزشی توسط پرستاران با برنامه ریزی مدون انجام پذیرد.
مهدی محمدی فرد، مهیار محمدی فرد، فرح مادرشاهیان،
دوره ۱۴، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۶ )
چکیده
زمینه و هدف: ارزیابی مهارت بالینی از مهمترین موارد ارزشیابی دانشجویان پزشکی به شمار می رود که ارتباط تنگاتنگی با نحوه آموزش و اصلاح آن رابطه ای مستقیم با ارتقای کیفیت آموزشی این نظام دارد. بدیهی است بهبود نحوه آموزش در موارد کاربردی تر در درجه اول اهمیت قرار دارد. مطالعه حاضر با هدف مقایسه دو روش آموزش سنتی و آموزش توسط چارت در تشخیص وجود انواع هیپرلوسنسی در رادیوگرافی قفسه صدری در دانشجویان دوره بالینی پزشکی انجام شد.
روش تحقیق: در یک مطالعه مداخله ای استاژرها، به دو گروه ۳۵ نفری تقسیم شدند. گروه اول، طبق روش مرسوم دوره استاژری رادیولوژی را گذرانده بودند و گروه دوم، دوره رادیولوژی را نگذرانده بودند ولی به آنها، چارت و جداول تشخیصی در مورد تشخیص و تفسیر رادیولوسنسی در رادیوگرافی قفسه صدری به صورت چهره به چهره آموزش داده شده بود؛ سپس ۱۵ عکس غیر طبیعی و متمایز قفسه صدری به هر یک از اعضای دو گروه، جهت تشخیص و اظهار نظر داده شد. سطح این مهارت در تفسیر هیپرلوسنسی به وسیله پرسشنامه ای با سوالات چهار گزینه ای مورد سنجش قرار گرفت. داده ها با استفاده از آمار توصیفی و استنباطی در سطح معنی داری P£۰,۰۵ مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته ها: دانشجویان در اجرای آزمون پایان دوره توانستند در هر دو گروه دوره آموزشی کلاسیک و آموزش به وسیله الگوریتم و چارت، بیش از %۶۰ نمره آزمون پایان همان دوره را کسب نمایند که نمایانگر ایجاد یادگیری در هر دو دوره آموزشی مذکور می باشد. مقایسه میانگین نمرات آزمونهای هر دوره با یکدیگر اختلاف معنی داری را بین دو دوره نشان نداد؛ به عبارت دیگر اختلاف معنی داری در میزان یادگیری در دوره آموزشی مذکور وجود نداشته است.
نتیجه گیری: در این پژوهش، هر دو روش آموزش کلاسیک و مبتنی بر الگوریتم و چارت، باعث ایجاد یادگیری شد. با وجود نمرات بیشتر در روش آموزش توسط چارت از نظر کمی و آماری، هیچ یک از روشها بر دیگری برتری نداشت؛ در مواردی که امکان آموزش توسط چارت وجود دارد، با توجه به پویایی آن، از این روش نیز می توان استفاده نمود.
سکینه شب بیدار، بتول فتحی،
دوره ۱۴، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۶ )
چکیده
زمینه و هدف: بیماری دیابت یکی از شایعترین اختلالات متابولیکی است که بسرعت در حال افزایش است و اقدام مناسب جهت پیشگیری، کنترل و درمان این بیماری ضروری به نظر می رسد. مطالعه حاضر با هدف تعیین اثر آموزش تغذیه بر سطح آگاهی و نگرش بیماران دیابتی نوع ۲ انجام شد.
روش تحقیق: این مطالعه آینده نگر در مرکز تحقیقات غدد رشت بیمارستان رازی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی گیلان، بر روی ۱۳۵ بیمار دیابتی نوع ۲ انجام شد. بیماران در محدوده سنی ۳۵-۷۰ سال قرار داشتند. بیماران به صورت تصادفی در دو گروه آزمون (مداخله) (۷۰ نفر) و شاهد (۶۵ نفر) قرار گرفتند. مداخله شامل ۶۴ ساعت آموزش در طول یک دوره ۶ ماهه بود. ۳ ماهه اول شامل جلسات آموزشی هفتگی در زمینه تغذیه، کنترل قند خون، ورزش و دیگر موضوعات مرتبط با مراقبتهای شخصی و ۳ ماه جلسات آموزشی هر دو هفته به منظور پیشبرد تغییر رفتار بود. در انتهای مطالعه رفتارهای غذایی، آگاهی و نگرش بیماران در مورد رژیم غذایی و دریافت چربی سنجیده شد. داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS و آزمونهای ANCOVA و t در سطح معنی داری P<۰,۰۵ مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته ها: کاهشهای مشخصی در دریافت چربی بین شرکت کنندگان در گروه آزمون در مقایسه با گروه شاهد مشاهده شد. این کاهش در طول دوره پیگیری نیز حفظ شد؛ همچنین تغییرات مشخصی در الگوی رژیم غذایی بعد از مطالعه به دست آمد که در دوره پیگیری نیز حفظ شد. این تغییرات در مورد جایگزینی مشاهده نشد.
نتیجه گیری: این راهکار درمانی تاثیر بالقوه ای در کاهش دریافت چربی و بهبود الگوی غذایی بیماران دیابتی نوع ۲ دارد.
محمدرضا میری، محمد اکبری،
دوره ۱۴، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۶ )
چکیده
زمینه و هدف: امروزه هوش هیجانی از اهمیت ویژه ای برخوردار شده است. مطالعات و پژوهشهای گوناگون انجام شده در این زمینه، مبین نقش و اهمیت آن در شئون مختلف زندگی افراد اعم از تحصیل، شغل و محیط اجتماعی زندگی می باشد؛ مطالعه حاضر با هدف تعیین رابطه بین هوش هیجانی و اضطراب آموزشگاهی در دانش آموزان دبیرستانی استان خراسان جنوبی انجام شد.
روش تحقیق: در این مطالعه توصیفی (از نوع همبستگی)، در مجموع ۶۷۰ دانش آموز مقطع دوم و سوم دبیرستانهای خراسان جنوبی که در رشته های ادبیات و علوم انسانی، تجربی و ریاضی تحصیل می کردند، به شیوه نمونه گیری چندمرحله ای تصادفی از مناطق بیرجند، قاین، درمیان، خوسف، نهبندان، سربیشه در استان خراسان جنوبی انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه های استاندارد شده هوش هیجانی شرینگ و اضطراب آموزشگاهی فیلیپس، جمع آوری شدند و با استفاده از نرم افزار SPSS و ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون آماری در سطح معنی داری P<۰,۰۵ مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته ها: میان هوش هیجانی و اضطراب آموزشگاهی رابطه معنی داری وجود داشت (P=۰,۰۱). بین تمامی مولفه های هوش هیجانی (خودآگاهی، خودکنترلی، خودانگیزی، هوشیاری اجتماعی و مهارت ارتباطی) و اضطراب آموزشگاهی رابطه معنی داری وجود داشت (P=۰.۰۱)؛ همچنین تمامی مولفه های هوش هیجانی در پیش بینی متغیر ملاک تاثیر معنی داری داشتند. در بررسی میانگین نمرات آزمودنیها بر حسب جنس، تنها در مولفه های مهارت اجتماعی (P=۰.۰۰۱) و هوشیاری اجتماعی (P=۰.۰۰۷) تفاوت معنی داری مشاهده شد.
نتیجه گیری: با توجه به یافته های پژوهش و وجود رابطه معنی دار هوش هیجانی و اضطراب آموزشگاهی، به نظر می رسد توجه به هوش هیجانی برای بهبود بهداشت روانی و در نتیجه بهبود عملکرد تحصیلی دانش آموزان بسیار موثر و ارزشمند باشد؛ بنابراین پیشنهاد می گردد برای ارتقا و بهبود هوش هیجانی دانش آموزان، علاوه بر گنجاندن دروسی در این زمینه، معلمان نیز آموزشهای لازم را ببینند.
محمد نجفی سمنانی، ناصر سیم فروش، مجید بهلگردی، مهدی قاضی زاده، حمید حسین پور،
دوره ۱۴، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۶ )
چکیده
زمینه و هدف: در این بررسی، توانایی و ارتباط تحت شبکه ای توسط ارتباط اینترانت بی سیم Point to Point Wireless Intranet Connection برای تله کنفرانس، نمایش زنده و همزمان جراحی لاپاراسکوپی از اتاق عمل به سالن کنفرانس در فاصله پنج کیلومتری از یکدیگر، فراهم نمودن صدا و تصویر با کیفیت و کمک به اتخاذ تصمیم در جراحی لاپاراسکوپی و راهنمایی در جراحی (Telementoring) مورد ارزیابی قرار گرفت. در زمان انجام این بررسی، گزارش دیگری از این نوع ارتباط زنده تحت شبکه در جراحی لاپاراسکوپی در ایران وجود نداشت.
روش تحقیق: در این بررسی، به طور زنده و همزمان، جراح که در اتاق عمل بیمارستان امام رضا (ع) بیرجند عمل جراحی تریگونوپلاستی لاپاراسکوپی را انجام می داد با استاد وی که ابداع کننده این جراحی لاپاراسکوپی بدیع بود، در حضور شرکت کنندگان در سمینار سراسری در سالن آمفی تئاتر دانشگاه علوم پزشکی بیرجند، در فاصله پنج کیلومتری از یکدیگر توسط ارتباط اینترانت بی سیم Point to Point Wireless Intranet Connection تله کنفرانس انجام دادند. استاد لاپاراسکوپی با دیدن تصاویر به صورت زنده در سالن آمفی تئاتر به جراح در اتاق عمل راهنماییهای لازم را ارایه می نمود. برای بررسی کیفیت تصاویر ارسالی از نظر استاد لاپاراسکوپی استفاده و به صورت همزمان تصاویر در اتاق عمل و در سالن آمفی تئاتر ذخیره شدند تا این تصاویر از نظر اثر ارتباط اینترانت بر آنها با یکدیگر مقایسه شوند.
یافته ها: این ارتباط کم هزینه امکان تله کنفرانس و ارسال و دریافت همزمان صدا و تصویر را برای اتخاذ تصمیم در جراحی لاپاراسکوپی و مشاهده تصاویر جراحی لاپاراسکوپی توسط استاد لاپاراسکوپی را فراهم نمود. کیفیت تصاویر همزمان ارسال شده، چنان بود که استاد لاپاراسکوپی در محل سالن کنفرانس امکان و توانایی تشخیص غلاف وال دیر بر روی جدار حالب را داشت. بررسی تصاویر ذخیره شده در اتاق عمل و در سالن آمفی تئاتر نشان داد که کیفیت تصاویر ذخیره شده در دو محل یکسان بود.
نتیجه گیری: ارتباط تحت شبکه ای توسط ارتباط اینترانت بی سیم Point to Point Wireless Intranet Connection توانایی انجام تله کنفرانس در جراحی زنده لاپاراسکوپی و ارسال تصاویر بسیار با کیفیت همزمان را با هزینه کم دارا می باشد.
مرضیه لری پور، طیبه میرزایی، علی راوری،
دوره ۱۴، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۸۶ )
چکیده
زمینه و هدف: مواجهه شغلی که ممکن است کارکنان بهداشتی، درمانی را در معرض خطر ابتلا به عفونتهای هپاتیت B، C و HIV قرار دهد، مواجهه با خون و مایعات بدن بیماران به شکل مواجهه پوستی و مواجهه غشاهای مخاطی می باشد. بهترین راه پیشگیری از این مواجهات به کارگیری احتیاط های همگانی است. در بخشهایی که احتمال مواجهه شغلی بیشتر است مانند دیالیز، اتاق عمل، اورژانس و زایمان، رعایت آنها اهمیت ویژه ای می یابد. مطالعه حاضر با هدف تعیین تاثیر آموزش احتیاط های همگانی بر مواجهات شغلی از ماماها به عنوان یکی از گروههای پرخطر کادر بهداشتی، درمانی انجام شد.روش تحقیق: این مطالعه از نوع نیمه تجربی و به صورت مورد - شاهدی انجام شد. جهت انجام تحقیق از روش نمونه گیری سرشماری استفاده شد. گروه مورد شامل تمامی ۲۰ نفر مامای تنها زایشگاه آموزشی رفسنجان و گروه شاهد شامل تمامی ۱۸ نفر مامای یکی از زایشگاههای آموزشی کرمان بود. ابزار گردآوری اطلاعات، پرسشنامه دو قسمتی حاوی برخی ویژگیهای فردی و تعداد انواع مواجهات در سه ماه اخیر بود که توسط خود افراد در ابتدای طرح و مجددا سه ماه بعد از آموزش چهره به چهره گروه مورد تکمیل شد. داده های جمع آوری شده با استفاده از نرم افزار SPSS و آزمونهای آماری Chi-Square، t زوج و مستقل در سطح معنی داری P£۰,۰۵ مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.یافته ها: میانگین مواجهات شغلی گروههای مور و شاهد قبل از آموزش به ترتیب ۲۵.۷±۱۰ و ۲۱.۶±۷.۱ و پس از آموزش به ترتیب ۱۴.۶±۴.۶ و ۲۰.۲±۶.۱ بود. مقایسه میانگین مواجهات شغلی قبل و بعد از آموزش نشان می دهد که این میانگین در گروه مورد به طور معنی داری کاهش یافته است (p=۰.۰۰۱) اما تفاوت معنی داری بین میانگین مواجهات شغلی گروه شاهد قبل و بعد از آموزش وجود نداشت (P=۰.۳).نتیجه گیری: با توجه به نتایج به دست آمده از این مطالعه، به نظر می رسد آموزش احتیاط های همگانی می تواند راه و روش موثری در جهت کاهش مواجهات شغلی کارکنان بهداشتی، درمانی باشد.
عباس علی رمضانی، محمدرضا میری، فریبا شایگان،
دوره ۱۴، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۸۶ )
چکیده
زمینه و هدف: هدف اصلی برنامه رابطین بهداشتی، ارتقا آگاهی و دانش آنان با استفاده از یک نظام آموزش فعال و مطلوب و تقویت نمودن مهارتهای آنان می باشد. لزوم برگزاری کلاسهای آموزشی مختلف درباره شیوه های زندگی سالم برای این قشر، در رابطه با تغذیه، تحرک، مقابله با استرس و مهارتهای زندگی ضروری به نظر می رسد تا علاوه بر کسب تواناییها و دانش عمومی، مهارتهای زندگی را نیز بیاموزند و به شیوه ای مناسب به جامعه منتقل نمایند. مطالعه حاضر با هدف تعیین تاثیر آموزش بهداشت بر ارتقا سطح آگاهی رابطین بهداشت درباره شیوه های زندگی سالم طراحی و اجرا شد.روش تحقیق: در این مطالعه نیمه تجربی، ۱۱۲ نفر از رابطین بهداشت که با مرکز بهداشتی، درمانی دانشگاه علوم پزشکی بیرجند همکاری داشتند، مورد مطالعه قرار گرفتند و در کلاسهای آموزشی تغذیه، بهداشت مواد غذایی، تحرک، مقابله با استرس و مهارتهای زندگی شرکت کردند. به منظور ارزشیابی تاثیر آموزش، از پرسشنامه های ساختار یافته برای مقایسه سطح دانش و آگاهی رابطین بهداشت، قبل و پس از آزمون استفاده شد؛ داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS و آزمونهای آماری t زوج و Tukey در سطح معنی داری P<۰,۰۱ مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.یافته ها: میانگین نمره آگاهی در کل مباحث آموزشی، قبل از مداخله ۲۱.۰۱ بود که بعد از مداخله به ۲۷.۸۸ افزایش یافت؛ این اختلاف از نظر آماری معنی دار بود (P<۰.۰۱). بیشترین و کمترین افزایش میزان آگاهی به دنبال مداخله آموزشی به ترتیب مربوط به سطح تحصیلات دانشگاهی و سطح تحصیلات ابتدایی بود؛ اختلاف سطح آگاهی رابطین بهداشت در سطوح مختلف تحصیلات نیز معنی دار بود (P<۰.۰۰۱).نتیجه گیری: مقایسه میانگین نمره آگاهی در رابطه با شیوه های زندگی سالم در قبل و بعد از مداخله نشان داد که آموزش مستمر رابطین بهداشت مثمر ثمر می باشد و لزوم برگزاری کلاسهای مختلف آموزشی جهت رابطین بهداشت بسیار ضروری به نظر می رسد؛ همچنین آموزش دادن توسط رابطین بهداشت با سطح تحصیلات بالاتر، به آنهایی که سطح تحصیلات کمتری دارند، موثر بوده است؛ بنابراین انتخاب رابطین بهداشتی از میان افراد تحصیلکرده، می تواند در امر ارتقا سطح سلامت جامعه موثرتر باشد.
موسی صالحی، سید حمیدرضا طباطبایی، عباسعلی رمضانی، عاطفه اصغریان، مطهره حیدری،
دوره ۱۵، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۷ )
چکیده
زمینه و هدف : بر اساس مدل ادراکی یونیسف رفتار افرادی که به نحوی در مراقبت از کودکان نقش دارند، در پیامد رفتار مراقبت یعنی رشد کودک، تأٌثیر فراوان دارد. شاخص آنتروپومتریک وزن و قد برای سن ( WAZ و HAZ ) برای تشخیص سوء تغذیه و پایش رشد به طور گسترده به کار میرود. مطالعه حاضر با هدف تأثیر آموزش تغذیه و بهداشت با مدل ادراکی به مادران بر رشد دانشآموزان راهنمایی دخترانه شیراز انجام شد.
روش تحقیق: در یک مطالعه نیمه تجربی همه دانشآموزان دختر در سه مدرسه راهنمایی از ناحیه چهار شیراز که به صورت تصادفی انتخاب شدند، مورد ارزیابی قد و وزن و سن قرار گرفتند و شاخصهای وزن برای سن و قد برای سن با نرمافزار EPI محاسبه و دخترانی که شاخصهای مذکور در آنها کمتر از ۱- بود، مورد بررسی قرار گرفتند. مادران این دختران هفتهای یک بار به مدرسه دعوت شدند و به آنان در زمینههای تغذیه، سلامتی، برنامهریزی درسی و تحرک و ورزش آموزش داده شد. پنج ماه بعد، قد و وزن دختران اندازهگیری و شاخصهای وزن برای سن و قد برای سن مجدداً محاسبه گردید. دانشآموزان دختر ناحیه سه شیراز (که از نظر اقتصادی شبیه ناحیه چهار بودند)، به عنوان شاهد انتخاب شدند. مادران در گروه شاهد آموزش ندیدند و تمامی شاخصهای فوق در ابتدا و انتهای مطالعه اندازهگیری شد. دادههای جمعآوری شده، با استفاده از روش تحلیل روند خطی در نسبتها و آزمونهای آماری t زوج شده در سطح معنیداری ۰۵/۰ P £ مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفتند.
یافتهها: مقایسه مقادیر فوق رشد معنیداری را در شاخص وزن به سن نشان داد (۰۳۸/۰> P ). تغییر معنیداری در شاخص قد به سن مشاهده نشد (۳۴/۰= P ). تغییرات شاخصهای فوق در گروه شاهد در این مدت معنیدار نبودند. انتقال دختران مورد مطالعه از ناحیه سوء تغذیه شدید و متوسط به ناحیه سوء تغذیه خفیف هم در این مدت زمان حائز اهمیت و معنیدار بود (۰۵/۰> P ).
نتیجهگیری : در این مطالعه با استفاده از آموزش به والدین ۲۵% دختران به رشد لازم رسیدند و رشد همه افراد دچار سوء تغذیه شدید بهبود یافت؛ به نظر میرسد آموزش تغذیه به مادران روش مؤثری در جهت کاهش سوء تغذیه دانشآموزان دختر باشد و لزوم برگزاری کلاسهای آموزشی برای مادران در زمینه تغذیه ضروری به نظر می رسد.
موسی سجادی، هادی کوشیار، سعید واقعی، دکتر حبیب الله اسماعیلی،
دوره ۱۵، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۷ )
چکیده
زمینه و هدف: افسردگی شایعترین و مهمترین مشکل روحی- روانی بیماران مبتلا به نارسایی مزمن کلیه و بویژه بیماران تحت درمان با همودیالیز میباشد که میتواند بر کیفیت زندگی، پذیرش درمان و سیر بیماری تأثیر منفی داشته باشد. با توجه به این که مشارکت بیمار در انجام فعالیتهای مراقبت از خود، به استقلال و سازگاری بیشتر فرد با بیماری، کمک مینماید و احتمالاً کیفیت زندگی او را در ابعاد روانی و فیزیکی بهبود میبخشد، مطالعه حاضر با هدف کلّی تعیین تأثیر آموزش مراقبت از خود بر میزان افسردگی بیماران تحت درمان با همودیالیز انجام گردید.
روش تحقیق: این مطالعه به روش کارآزمایی کنترل شده تصادفی، در سال ۱۳۸۵ در مشهد انجام شد. تعداد ۶۰ نفر با استفاده از روش نمونهگیری در دسترس و مبتنی بر هدف، از بین بیماران تحت درمان با همودیالیز انتخاب شدند؛ سپس افراد به روش تخصیص تصادفی به دو گروه آزمون و شاهد تقسیم شدند. پس از نیازسنجی بیماران در زمینه مراقبت از خود، آموزش مورد نظر در گروه آزمون با استفاده از جزوه آموزشی و اجرای دو جلسه آموزش (متوسط ۴۵ دقیقه) به فاصله یک هفته، اجرا گردید. میزان افسردگی بیماران هر دو گروه قبل و یک ماه بعد از مداخله، با پرسشنامه CES-D مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفت. دادههای جمعآوری شده با استفاده از نرمافزار آماری SPSS و آزمونهای t زوجی، t مستقل، c ۲ ، Fisher ،
Mann-Whitney و مدل خطی عمومی، در سطح معنیداری ۰۵/۰ P £ مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافتهها: میانگین سنی افراد ۱/۱۲ ± ۳/۴۲ سال بود. ۵/۶۲% بیماران مرد،۶/۷۸% بیکار، ۸/۷۶% متأهل، ۹/۴۲% دارای درآمد کمتر از حد کفایت و ۹/۳۳% دارای تحصیلات ابتدایی بودند؛ دو گروه از نظر این متغیرها تفاوت معنیداری با یکدیگر نداشتند. میانگین امتیاز افسردگی افراد گروه آموزش، قبل (۱/۷ ± ۷/۲۳) و پس از آموزش (۷/۶ ± ۲/۱۷) کاهش معنیداری را نشان داد (۰۰۱/۰> P )؛ مقایسه میانگین امتیاز افسردگی پس از مطالعه بین گروه آزمون (۷/۶ ± ۲/۱۷) و شاهد (۰/۶ ± ۸/۲۱)، نشانگر تفاوت معنیداری بود (۰۱۰/۰= P )؛ در حالی که قبل از انجام مطالعه بین دو گروه تفاوت معنیداری وجود نداشت (۴۰/۰= P ). میانگین امتیاز افسردگی گروه شاهد قبل (۴/۵ ± ۲/۲۲) و بعد از انجام مطالعه (۰/۶ ± ۸/۲۱) تفاوت معنیداری را نشان نداد (۵۱/۰= P ).
نتیجهگیری: بیماران تحت درمان با همودیالیز، برای مشارکت مستمر و پویا در انجام فعالیتهای خود مراقبتی، به آموزش مستمر در زمینه مراقبت از خود، سازگاری و تطابق با بیماری نیاز دارند تا از مشکلات جسمی و روانی عدیدهای که با آن مواجه هستند، کاسته شود.
میترا مودی، غلامرضا شریف زاده،
دوره ۱۵، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۸۷ )
چکیده
زمینه و هدف: ازدواج و تشکیل خانواده یکی از مهمترین رخدادهای زندگی هر فرد میباشد که اگر در شرایط مناسب و با آگاهی کافی صورت گیرد، اثرات مهمّی بر سلامت فردی و اجتماعی میگذارد؛ به همین منظور در بیشتر جوامع، مشاوره قبل از ازدواج مورد توجه است و بر ای آن برنامهریزی دقیقی صورت میگیرد. در این برنامه، زوجین با مسائل بهداشت باروری آشنا میشوند و این امر به ارتقای سطح سلامت آنان کمک مؤثری مینماید. این مطالعه با هدف تعیین میزان تأثیر آموزش قبل از ازدواج بر میزان آگاهی و نگرش بهداشتی زوجهای شرکتکننده در کلاسهای مشاوره قبل از ازدواج انجام شد. روش تحقیق: این مطالعه نیمهتجربی از نوع قبل و بعد بر روی ۲۵۰ زوج شرکتکننده در کلاسهای آموزش مشاوره قبل از ازدواج انجام شد. ابزار گردآوری اطلاعات، پرسشنامه خودساختهای بود که بر اساس اهداف مطالعه طراحی شد و روایی و پایایی آن مورد تایید قرار گرفت. این پرسشنامه شامل سه بخش اطلاعات فردی، آگاهی (۲۷ سؤال) و نگرش (۱۸ سؤال) بود و در دو مرحله قبل و بعد از برنامه آموزشی مشاوره قبل از ازدواج که به صورت سخنرانی ارائه میشد، تکمیل گردید. دادههای جمعآوری شده، با استفاده از آزمون آماری تی زوجی، آنالیز واریانس یکطرفه و کای اسکوئر در سطح معنیداری ۰۵/۰P مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافتهها: میانگین سنّ زوجین مورد مطالعه ۴±۴/۲۲ سال بود. آگاهی ۲/۸۳% از زوجین، قبل از مداخله ضعیف، ۱۶% متوسط و ۸/۰% خوب بود. بعد از مداخله آموزشی آگاهی ۴/۶۰% ضعیف، ۶/۳۱% متوسط و ۸% خوب بود (۰۰۱/۰P<)؛ میانگین نمره آگاهی قبل از مداخله ۸/۴±۷/۸ بود که بعد از مداخله به ۵±۴/۱۲ رسید (۰۰۱/۰P<)؛ میانگین نمره نگرش نیز قبل از مداخله ۹/۴±۶/۴۲ بود که بعد از مداخله به۳/۴±۵/۴۷ افزایش یافت (۰۰۱/۰P<)؛ میانگین نمره آگاهی و نگرش قبل و بعد از مداخله در حیطههای بهداشت باروری، تنظیم خانواده و بیماریهای ژنتیک و معلولیتها از نظر آماری تفاوت معنیداری را نشان داد (۰۰۱/۰P<). نتیجهگیری: در این پژوهش با وجود آن که میانگین نمره آگاهی و نگرش در زوجین مورد مطالعه بعد از مداخله آموزشی افزایش یافته بود ولی این افزایش در سطح آگاهی بسیار بالا نبود؛ به طوری که نمره آگاهی زوجین مورد مطالعه تنها ۳/۴% افزایش داشت و پس از مداخله آموزشی تنها ۸% آنان از آگاهی خوبی برخورداربودند؛ بنابراین توصیه میشود برای رسیدن به تغییر رفتار نسبتاً پایدار در افراد و ارتقای سطح سلامت زوجین جوان، بر کیفیت کلاسهای آموزشی تأکید بیشتری شود
می نور لمیعیان، علیرضا حیدرنیا، فضلاله احمدی، سقراط فقیهزاده، مریم آگیلار وفایی،
دوره ۱۵، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۸۷ )
چکیده
زمینه و هدف: سرطان پستان شایعترین سرطان زنان در ایران است. تشخیص زودرس این بیماری در موفقیتآمیز بودن درمان، کاهش میزان مرگ و میر، کاهش بار بیماری و هزینههای درمانی ناشی از تشخیص دیرهنگام آن بسیار مؤثر است. در کشور ما، علل عمده مرگ و میر و سایر پیامدهای ناگوار این بیماری ناشی از مراجعه دیر هنگام زنان است. تاکنون چگونگی این رفتار بررسی نشده است. این تحقیق به منظور انجام مطالعهای کیفی برای روشنسازی مفهوم کنترل و پیشگیری از سرطان پستان و مؤلفههای تأثیرگذار بر آن روی زنان شهر تهران انجام گردید. روش تحقیق: تحقیق با طراحی رویکرد کیفی و به روش Grounded Theory بر روی زنان در یک طیف گسترده و با انتخاب نمونهها به صورت هدفمند انجام شد و مفهوم کنترل و پیشگیری بیماری سرطان پستان از طریق مصاحبههای عمیق نیمهسازمانیافته (گروهی و فردی) بررسی گردید. جمعآوری دادهها آن قدر ادامه یافت تا اشباع دادهها حاصل گردید. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از روش تحلیل مقایسهای مداوم انجام شد. یافتهها: تحقیق بر روی ۳۱ نفر زن در سنین ۰۵/۸± ۴۹ سال، شامل ۸/۵۴% شاغل، ۱/۴۵% خانهدار، ۳/۴۸% با سطح تحصیلات متوسط و ۲۷% متأهل، انجام شد. دو روند مؤثر بر رفتار زنان در قالب عوامل فردی به عنوان روند تعیینکننده رفتار کنترل سرطان پستان و عوامل اجتماعی به عنوان موارد تأثیرگذار بر این رفتار شناسایی شدند. سه مقوله نگرش نامطلوب نسبت به رفتار، درک ناکافی از خطر و ناکارآمدی درکشده از دادهها استحصال گردید. مفاهیم مذکور همان موانع و ناکامیهایی هستند که در فرایند رفتار کنترل سرطان پستان با تصویر رفتار منفعل ممکن است بروز کند. نتیجهگیری: کنترل مفهومی چندبعدی و دارای ابعاد و زمینههای فردی و اجتماعی است اما درجه انتخاب ارادی فردی بالاست؛ پس از تجزیه تحلیل نهایی دادهها، نگرش نامطلوب نسبت به کنترل و پیشگیری از سرطان پستان به عنوان متغیر مرکزی و ترغیب آگاهانه برای اصلاح آن تشخیص داده شد. ارتقای سلامت زنان که نیمی از جمعیت فعال کشور را تشکیل میدهند، از ملزومات توسعه پایدار به شمار میرود و تدوین راهکارهای مناسب به منظور هوشیارسازی نسبت به تهدیدات سلامتی، رسالت آموزش بهداشت میباشد. لازمه برنامهریزی مؤثر آموزشی در این زمینه توجه به ساختار نگرش زنان میباشد و به نظر میرسد بررسیهای کیفی بهتر از روشهای کمّی میتوانند موقعیتهای رفتاری را تبیین و به طراحی مداخلات آموزشی کمک نمایند. استخراج مفهوم کنترل و پیشگیری از سرطان پستان به روشهای کمّی متداول و مقایسه آن با نتایج این تحقیق پیشنهاد میشود.
طاهره دهداری، علیرضا حیدرنیا، علی رمضانخانی، سعید صادقیان، فضل الله غفرانی، ثریا اعتمادی،
دوره ۱۵، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۸۷ )
چکیده
زمینه و هدف: کیفیت زندگی تعداد زیادی از بیماران پس از جراحی قلب همچنان پایین میماند. مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر آموزش بر مبنای الگوی پرسید- پروسید PRECEDE)-(PROCEED برای افزایش کیفیت زندگی بیماران پس از جراحی بای پاس انجام شد. روش بررسی: در این مطالعه تجربی که به صورت کارآزمایی بالینی انجام شد، تعداد ۱۱۰ بیمار، شش هفته پس از جراحی بای پاس به صورت تصادفی به دو گروه آزمون و شاهد تقسیم شدند. طراحی برنامه آموزشی مطابق با مراحل الگوی پرسید- پروسید انجام شد. قبل از اجرای مداخله آموزشی، پرسشنامههای سنجش کیفیت زندگی Sf-۳۶ و پرسشنامههای خود ساخته و استاندارد مطابق با مراحل الگوی پرسید برای دو گروه تکمیل شد. گروه آزمون، مداخله مورد نظر را دریافت کردند؛ گروه شاهد نیز مراقبتهای معمول را دریافت نمودند. بیماران دو گروه بلافاصله و چهار هفته پس از مداخله آموزشی پیگیری شدند و مجدداً پرسشنامههای مربوطه برای آنها تکمیل شد. دادههای جمعآوری شده با استفاده از نرمافزار SPSS و آزمونهای t، Chi-Square و آزمون آنالیز واریانس در سطح معنیداری ۰۵/۰P≤ مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفتند. یافتهها: یافتهها نشاندهنده وجود تفاوت معنیدار در ابعاد عملکرد جسمانی (۰۰۱/۰P<)، نقش جسمانی (۰۵/۰P<)، درد بدن (۰۵/۰P<)، سلامت عمومی (۰۱/۰P<)، نیروی حیاتی (۰۱/۰P<)، عملکرد اجتماعی (۰۵/۰P<)، نقش روانی (۰۱/۰P<) و سلامت روانی (۰۱/۰P<) کیفیت زندگی بیماران گروه آزمون نسبت به گروه شاهد، پس از اجرای مداخله بود. نتیجهگیری: طراحی و اجرای برنامه آموزشی مبتنی بر الگوی پرسید- پروسید، میتواند سبب افزایش کیفیت زندگی بیماران پس از جراحی بای پاس کرونر گردد.