۱۱ نتیجه برای شاکری
محمد فریدونی، مجتبی سنکیان، طیبه کرمانی، محمدتقی شاکری، فرشته اخلاقی، عبدالرضا وارسته،
دوره ۱۰، شماره ۱ - ( بهار و تابستان ۱۳۸۲ )
چکیده
مقدمه و هدف: گرده گیاهان از مهمترین علل ایجاد علائم آلرژی هستند. زعفران نیز با توجه به اهمیت اقتصادی آن در منطقه و شمار زیادی از کشاورزانی که به کار کاشت و برداشت آن اشتغال دارند می تواند باعث ایجاد علائم آلرژی شود. اطلاع از میزان شیوع و الگوی بالینی حساسیت به گرده گیاه زعفران می تواند عاملی در تشخیص و درمان بهتر و موثرتر بیماران باشد. این مطالعه به منظور بررسی الگوی علائم بالینی حساسیت به گرده گیاه زعفران در کشاورزان زعفران کار منطقه صورت گرفته است.مواد و روش ها: مطالعه به صورت مقطعی به مدت یک ماه در پاییز ۱۳۸۱ انجام گرفت. تعداد ۱۶۷ نفر از کشاورزان در حین کار در مزارع انتخاب شده و جهت کسب اطلاعات لازم برای هر فرد یک پرسشنامه شامل اطلاعات فردی و علائم حساسیت در اعضای مختلف بدن تکمیل شد و سپس تست پوستی پریک به منظور تعیین افراد حساس به گرده گیاه توسط عصاره های حاصل از گرده گیاه زعفران و نیز عصاره سه علف شایع دیگر منطقه انجام شد.نتایج بر اساس علائم اظهار شده توسط کشاورزان در گروه حساس به گرده گیاه زعفران که با تست پوستی پریک تائید شدند، شایعترین علائم عبارت بودند از: عطسه، آبریزش بینی، خارش چشم، خارش بینی و قرمزی چشم. علائم مربوط به پوست مانند خشکی پوست و کهیر کمترین شیوع را داشتند.نتیجه گیری: گرده گیاه زعفران می تواند باعث ایجاد علائم آلرژی عمدتا در چشم، بینی و سیستم تنفسی شود. علائم شایع اظهار شده دارای میزان متوسطی از حساسیت (Sensitivity) و میزان بالایی از اختصاصی بودن (Specificity) را نشان داد.
وحید قوامی قنبرآبادی، جمشید جمالی، علیرضا حیدری بکاولی، محمد طیبی، حسین نظری حیانو، محمدتقی شاکری،
دوره ۲۰، شماره ۱ - ( بهار ۱۳۹۲ )
چکیده
زمینه و هدف: ﻃﻮل زﻣﺎﻧﻲ ﻣﻮج QRS، یک پیشگوییکننده قوی برای مرگ و میر بهویژه در بیماران با نارسایی قلبی است. مطالعات انجامشده در مورد نقش مدت زمان QRS، در پیشگویی حوادث آریتمیک بطنی در بیماران دارای دفیبریلاتور داخل قلبی (ICD)، نتایج متناقضی داشتهاند. از آنجا که آریتمیهای بطنی در بیماران دارای ICD، ثبت شده و با شوک الکتریکی (شوک بهجا یا نابهجا) خاتمه داده میشوند، در این مطالعه به بررسی رابطه مدت زمان QRS با وضعیت دریافت شوکهای بهجا و نابهجای ICD پرداخته شد.
روش تحقیق: در یک مطالعه مقطعی، ۶۵ بیمار مبتلا به بیماری قلبی که به علل مختلف برای پیشگیری از مرگ ناگهانی، تحت تعبیه ICD قرار گرفته بودند، بررسی شدند. قبل از تعبیه ICD، مدت زمان QRS در الکتروکاردیوگرام سطحی بیماران، اندازهگیری و ثبت شد؛ همچنین متغیرهای سن، جنس، اندیکاسیون تعبیه، سابقه خانوادگی مرگ ناگهانی قلبی و مدت زمان QTc بیماران ثبت گردید. در ویزیتهای پیگیری، بیماران، تحت بازبینی ICD قرار گرفتند و وضعیت دریافت اولین شوکهای بهجا یا نابهجای ICD در آنها بررسی و ثبت گردید. برای تجزیه و تحلیل دادهها، از رگرسیون لجستیک در نرمافزار آماری SPSS (ویرایش ۵/۱۱) استفاده شد.
یافتهها: میانگین سن بیماران ۲۰/۱۷±۹۲/۴۷ سال بود. ۱۸ نفر (۷/۲۷%) از بیماران مؤنث بودند و ۵۸ نفر (۲/۸۹%) سابقه خانوادگی مرگ ناگهانی قلبی داشتند. میانگین مدت زمان موج QRS ۱۱۷/۹۴±۳۶/۷۸هزارم ثانیه و میانگین مدت زمان QTc ۴۶۶/۹۷±۶۲/۴۲هزارم ثانیه بود. وضعیت دریافت شوکهای بهجا یا نابهجای ICD، با مدت زمان QRS ارتباط معنیداری نداشت اما در میان متغیرهای مورد بررسی، تنها با شرکت سازنده ICD ارتباط معنیدار داشت (P<۰/۰۰۱).
نتیجهگیری: مدت زمان QRS، با وضعیت دریافت شوکهای بهجا یا نابهجای ICD، ارتباط معنیداری ندارد و نمیتوان از آن به عنوان پیشگوییکننده حوادث آریتمیک بطنی در بیماران دارای ICD استفاده کرد.
سیده فاطمه حسینی، رضا ماستری فراهانی، محسن نوروزیان، نزهت شاکری، محمدمهدی حسنزاده طاهری،
دوره ۲۱، شماره ۱ - ( بهار ۱۳۹۳ )
چکیده
زمینه و هدف: سفالومتری- بهعنوان یکی از مهمترین بخشهای آنتروپومتری- به اندازهگیری ابعاد سر و صورت میپردازد. از آنجاییکه اندازههای سفالومتریک، تحت تأثیر فاکتورهای سنی، جنسی، جغرافیایی و نژادی قرار میگیرند، لذا استفاده از نتایج این تحقیقات، باید متّکی بر اطلاعات حاصل از افراد جامعه هدف باشد؛ از اینرو، با توجه به فقدان پژوهشهای سفالومتریک در شهر بیرجند، هدف از انجام این پژوهش، تعیین شاخص سفالیک و شکل سر در دختران بالغ شهر بیرجند در سال ۱۳۹۲ بود. روش تحقیق: این مطالعه توصیفی، بر روی ۴۳۷ نفر از دانشآموزان دبیرستانهای دخترانه شهر بیرجند، در سال ۱۳۹۲ انجام شد. نمونهها به روش نمونهگیری خوشهای انتخاب شدند و سپس اندازههای جمجمه عصبی نمونهها، با سفالومتر استاندارد و مطابق پروتکل سفالومتری آناتومی گری اندازهگیری شد. اطلاعات حاصله جمعآوری شد و سپس شاخص سفالیک، تعیین و بر اساس آن، انواع تیپ سر مشخص گردید. یافتهها: میانگین ماکزیمم طول جمجمه عصبی، ۵۴/۷±۶/۱۷۷ و میانگین ماکزیمم عرض آن ۸۴/۵±۶/۱۴۱ میلیمتر بود. شاخص سفالیک کلی جمجمه عصبی، ۶۴/۴±۸۸/۷۹ تعیین گردید. ۴۳% اَشکال سر، از نوع مزوسفال، ۴/۳۳% از نوع براکیسفال، ۱۲/۱۲% از نوع هایپربراکیسفال و ۴۴/۱۱% از نوع دولیکوسفال بودند. نتیجهگیری: یافتههای این پژوهش نشان داد که فنوتیپ غالب جمجمه عصبی دختران بیرجند، مزوسفال است.
اسماء سلیمانی، سعید شاکریان، روحاله رنجبر،
دوره ۲۴، شماره ۲ - ( تابستان ۱۳۹۶ )
چکیده
زمینه و هدف: برخی از فعالیتها همانند فعالیت واماندهساز میتوانند سبب افزایش شاخصهای التهابی و آنزیمهای آسیب عضلانی در خون شوند. مکمل کافئین باعث کاهش التهاب و درد میشود. هدف از مطالعه حاضر، بررسی تأثیر مکمل کافئین برhs-CRP و کراتین کیناز (CK) سرم متعاقب فعالیت واماندهساز هوازی در پسران فعال دارای اضافه وزن بود.
روش تحقیق: در این مطالعه نیمه تجربی، ۲۲ دانشجوی پسر دارای اضافه وزن دانشگاه شهید چمران اهواز بهطور تصادفی به دو گروه مکمل (۱۲n=) و دارونما (۱۰n=) تقسیم شدند. گروه مکمل روزانه ۲ گرم پودر کافئین را، به مدت دو هفته مصرف میکردند. پروتکل تمرینی شامل دو جلسه فعالیت واماندهساز Strand (یک جلسه قبل و یک جلسه بعد از دو هفته مکملیاری) اجرا شد. برای بررسی تغییرات درون گروهی از t وابسته و برای مقایسه بین گروهی از تحلیل کواریانس با عامل بین گروهی استفاده گردید.
یافتهها: نتایج این پژوهش نشان داد تمرین واماندهساز هوازی باعث افزایش سطوح hs-CRPو CK بعد از فعالیت میشود. همچنین مصرف دو هفته مکمل کافئین بهدنبال یک جلسه فعالیت واماندهساز هوازی بر سطوح hs-CRP (۱۱/۰P= ) و CK (۲۹/۰P=) تأثیر معنیداری نداشت.
نتیجهگیری: تمرین واماندهساز هوازی باعث افزایش سطوح التهاب و آسیب عضلانی می شود. با توجه به نتایج حاصل از این پژوهش، مصرف روزانه مکمل کافئین میتواند التهاب و آسیب عضلانی ناشی از فعالیت بدنی را کاهش دهد.
اسما سلیمانی، سعید شاکریان، روح اله رنجبر،
دوره ۲۴، شماره ۳ - ( پاييز ۱۳۹۶ )
چکیده
زمینه و هدف: ازآﻧﺠﺎﻛﻪ ﺷﺪت و ﻣﺪت ﺗﻤﺮﻳﻦ ازﻋﻮاﻣﻞ اﺛﺮﮔﺬار ﺑﺮ آﺳیبهاو ﺳﺎزﮔﺎریها می باشد، این پژوهش تغییرات برخی شاخصهای آسیب عضله پسران فعال دارای اضافه وزن متعاقب تمرین توان برهوازی و بی هوازی را بررسی کرد.
روش تحقیق: در این مطالعه نیمهتجربی، ۲۲ دانشجوی پسر دارای اضافه وزن، بهطور تصادفی به دو گروه تجربی (۱۲n=) و کنترل (۱۰n=) تقسیم شدند. افراد مورد مطالعه ابتدا آزمون هوازی آستراند (شامل دویدن بر روی نوار گردان با سرعت ۵ تا ۸ مایل درساعت با شیب صفرو بهمدت ۳دقیقه وبعد از۳دقیقه هر۲دقیقه افزایش شیب بهمیزان ۲/۵%، با سرعت ثابت و تارسیدن به حدّ توان بری) و یک هفته بعدآزمون بیهوازیRast (شامل ۶ تکرار دوی سریع در مسافت ۳۵متر و با حداکثر شدت، با فاصله استراحت ۱۰ ثانیه در بین هر تکرار) را انجام دادند. گروه کنترل نیز بدون مداخله به فعالیتهای روزانه خود ادامه دادند. درنهایت دادهها با تحلیل کواریانس و T-وابسته در سطح معنیداری ۰/۰۵≥α تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: نتایج حاکی از آن بودکه مقادیر LDH(۰/۹±۱۷/۱۹)، AST (۵/۶۱±۱۴۰)، ) CPK ۷/۶۵±۱۴۷/۵( با انجام یک جلسه فعالیت ورزشی هوازی و بیهوازی در پیشآزمون- پسآزمون گروه تجربی نسبت به گروه کنترل افزایش معنیداری نشان داد. مقدار CPK و LDH بین دو گروه تجربی و کنترل بر اثر فعالیت ورزشی هوازی به ترتیب (۰/۰۰۵P=)( ۰/۰۱P=) و بیهوازی به ترتیب(۰/۰۰۴P=)(۰/۰۰۶P=) معنیدار بود؛ ولی مقادیر ASTبین دو گروه با وجود افزایش، با انجام یک جلسه فعالیت ورزشی هوازی و بیهوازی معنیدار نبود (۰/۷P=)(۰/۱P=).
نتیجه گیری: معلوم شد که آسیب عضلانی در فعالیت توان بر هوازی کمتر از فعالیت توان بر بیهوازی است؛ بنابراین شاید بهتر باشد در افراد دارای اضافه وزن، فعالیت توان بر هوازی و بیهوازی با فواصل استراحتی مناسب اجرا شود.
حلیمه وحدت پور، علیاکبر علیزاده، سعید شاکریان،
دوره ۲۴، شماره ۴ - ( زمستان ۱۳۹۶ )
چکیده
زمینه و هدف:بسیاری از مطالعات نشان دادهاند که زنجبیل به علت حضورفلاونوئید، ایزوفلاونوایز وکتسین دارای فعالیت آنتیاکسیدان قوی در مقابل رادیکالهای آزاد میباشد .بنابراین هدف از مطالعه حاضر، بررسی تأثیر مصرف کوتاه مدت مکمل زنجبیل بر استرس اکسیداتیو ناشی از تمرین برونگرا در دختران دارای اضافه وزن بود.
روش تحقیق: در این مطالعه نیمهتجربی، ۲۲ دانشجوی دختر دارای اضافه وزن بهطور تصادفی به دو گروه مکمل (نفر=۱۲) و دارونما (نفر=۱۰) تقسیم شدند. گروه مکمل روزانه ۲ گرم پودر زنجبیل را بهمدّت دو هفته مصرف کردند. پروتکل تمرینی شامل دو جلسه فعالیت برونگرای واماندهساز، (شیب منفی بر روی تردمیل، یک جلسه قبل و یک جلسه بعد از دو هفته مکملیاری) با سرعت اولیه ۴ کیلومتر بر ساعت و شیب اولیه منفی ۲ درصد اجرا شد. نمونههای خونی طی ۴ مرحله بهمنظور سنجش مقادیر مالوندیآلدهید (MDA) و آنزیم کاتالاز (CAT) قبل و بلافاصله بعد از تمرین، در دو دوره قبل و بعد از مصرف مکمل زنجبیل، اندازهگیری شد. برای تحلیل آماری، از آزمونهای تیوابسته و تحلیل کواریانس با عامل بینگروهی استفاده شد.
یافتهها: نتایج نشان دادند که تمرین برونگرا باعث افزایش سطوح MDA و کاهش میزان CAT شد (۰/۰۵≥P)؛ همچنین مصرف دو هفته مکمل زنجبیل، تأثیر معنیداری بر کاهش MDA و افزایش CAT داشت (۰/۰۵P≤).
نتیجهگیری: بر طبق نتایج، رویکردهای غیردارویی از قبیل مکملیاری زنجبیل همراه با فعالیت بدنی، ممکن است از طریق کاهش التهاب و استرس سلولی، در بهبود کیفیت زندگی و سلامت افراد دارای اضافه وزن نقش داشته باشد.
سمیه فخری، سعید شاکریان، فاطمه فخری، علی اکبر علی زاده،
دوره ۲۶، شماره ۴ - ( زمستان ۱۳۹۸ )
چکیده
زمینه و هدف: با وجود اثرات مثبت تمرینات تمرین تناوبی شدید (High intensity interval training; HIIT)، این تمرینات موجب ایجاد فشار اکسایشی میگردد؛ بنابراین هدف پژوهش حاضر بررسی تأثیر ۶ هفته تمرین HIIT همراه با مصرف مکمل نانوکورکومین بر ظرفیت آنتیاکسیدانیتام و مالوندیآلدهید دختران دارای اضافهوزن بود.
روش تحقیق: پژوهش حاضر یک مطالعه نیمه تجربی با طرح پیشآزمون-پسآزمون بود. تعداد ۴۸ نفر از دانشجویان دختر دارای اضافه وزن با میانگین سنی ۰/۹۴∓۲۱/۷۸ سال و شاخص توده بدنی ۲/۱∓۲۸/۱۲کیلوگرم بر مترمربع وارد مطالعه شدند و بهطور تصادفی و به تعداد مساوی (۱۲n=) به چهار گروه تمرین، تمرین-مکمل، مکمل و گروه کنترل تقسیم شدند. گروههای مصرفکننده مکمل، روزانه یک کپسول ۸۰ میلیگرمی نانوکورکومین مصرف کردند. گروههای تمرین، هفتهای سه جلسه بهمدت ۶ هفته تمرینات HIIT را با ۸۵ تا ۹۵ درصد حداکثر ضربان قلب اجرا نمودند. قبل و بعد از دوره تمرینی و مصرف مکمل، نمونههای خونی برای اندازهگیری شاخصهای مالوندیآلدهید و ظرفیت آنتیاکسیدانی تام گرفته شد.
یافتهها: در مطالعه حاضر، کاهش معنیدار سطوح مالوندیآلدهید (۰/۰۰۹P=) و افزایش معنیدار ظرفیت آنتیاکسیدانی تام (۰/۰۱P=) در گروه مکمل-تمرین دیده شد. در حالیکه، سطوح مالوندیآلدهید (۰/۰۰۴P=) در گروه تمرین افزایش معنیداری داشت.
نتیجهگیری: در حالیکه ورزش تناوبی شدید در افراد دارای اضافه وزن موجب استرس اکسیداتیو میگردد، مصرف همزمان مکمل احتمالاً میتواند سبب بهبود ظرفیت تام آنتیاکسیدانی در افراد دارای اضافه وزن گردد.
مریم پرویزی فر، محسن قنبرزاده، سعید شاکریان، حشمت الله توکل،
دوره ۲۷، شماره ۱ - ( بهار ۱۳۹۹ )
چکیده
زمینه و هدف: تمرینات ورزشی با کاهش علائم تنفسی آسم و ویتامین D با تنظیم سیستم ایمنی میتواند نقش قابل توجهی در سلامتی بیماران آسمی داشته باشد. هدف از پژوهش حاضر، بررسی تأثیر مصرف کوتاهمدت مکمل ویتامین D متعاقب یک جلسه فعالیت فزاینده بر پارامترهای تنفسی و نیز تحمل به فعالیت زنان مبتلا به آسم خفیف بود.
روش تحقیق: این پژوهش از نوع نیمهتجربی و براساس الگوی پیشآزمون-پسآزمون بود که متعاقب اعلام فراخوانی، بر روی ۳۰ نفر از زنان آسمی داوطلب شهر اهواز انجام گرفت. برای اجرای تمرین هوازی فزاینده، از آزمون Ballk مخصوص بیماران قلبی- تنفسی استفاده گردید. مکمل گیری با قرص ویتامین D با دوز ۱۰۰۰ واحد در روز بهمدت شش هفته صورت گرفت. برای ارزیابی شاخصهای ریوی ظرفیت حیاتی (VC) و حداکثر تهویه ارادی (MVV)، دستگاه اسپیرومتر بکار گرفته شد. برای تعیین نرمال بودن دادهها از آزمون شاپیرو-ویلک و برای تجزیه و تحلیل دادهها از تیهمبسته استفاده شد.
یافتهها: نتایج نشان داد که به دنبال مداخلهی صورتگرفته، تفاوت معنیدار در سطوحVC وMVV و تحمل به فعالیت در مراحل پیشآزمون، مصرف مکمل و تمرین مشاهده شد (۰/۰۵P≤).
نتیجهگیری: مصرف مکمل ویتامین D همراه با ورزش هوازی میتواند موجب بهبود عملکرد دستگاه تنفسی در بیماران آسمی شود و تحمل به فعالیت را افزایش دهد.
سمانه حاجی محمدخانی، زهرا عابدیان، امین اظهری، محمدتقی شاکری، مهدی طالبی،
دوره ۲۷، شماره ۲ - ( تابستان ۱۳۹۹ )
چکیده
زمینه و هدف: زایمان زودرس و پیامدهای آن شامل نارسی نوزاد و بستریشدن در بخش NICU، با صدمات روحی- روانی به مادر و خانواده همراه است که با انجام مداخلات کمهزینه و عملی برای کاهش صدمات روحی- روانی میتوان نقش مهمی در ارتقای سلامت مادران داشت. بنابراین پژوهش حاضر با هدف تعیین تأثیر تمرینهای جسمی- ذهنی بر افسردگی بعد از زایمان زودرس انجام شد.
روش تحقیق: این مطالعه کارآزمایی بالینی بر روی ۱۰۰ زن با زایمان زودرس در هفته ۲۸-۳۶، در بیمارستانهای دولتی شهر مشهد در سال ۱۳۹۸ انجام شد. نمونهگیری به روش بلوکبندی تصادفی انجام و افراد مورد مطالعه به روش در دسترس انتخاب شدند و در دو گروه کنترل (۵۰ نفر) و مداخله (۵۰ نفر) قرار گرفتند. گروه مداخله تمرینهای ورزشی کششی را به همراه مراقبه توسط پژوهشگر در روز سوم بعد از زایمان، با تواتر دو جلسه در هفته تا ۸ جلسه، انجام دادند و گروه کنترل مراقبتهای معمول را دریافت کردند. پرسشنامه افسردگی Beck برای هر دو گروه در ۲۴ ساعت اول بعد از زایمان و در انتهای مطالعه تکمیل شد. تحلیل آماری دادهها با آزمونهای آماری تیمستقل، منویتنی و ویلکاکسون انجام گرفت.
یافتهها: میانگین نمرات افسردگی در گروه مداخله و کنترل در انتهای پژوهش تفاوت آماری معنادار داشت (۰/۰۰۱≥P). میانگین نمره افسردگی در گروه مداخله در ابتدا و انتهای پژوهش معنادار بود (۰/۰۰۱>P).
نتیجهگیری: برنامه ورزشی کششی با تمرکز روی جسم متعاقب زایمان میتواند میزان افسردگی در مادران با زایمان زودرس را کاهش دهد.
مهراز مرادی، سعید شاکریان، مسعود نیکبخت،
دوره ۲۷، شماره ۴ - ( زمستان ۱۳۹۹ )
چکیده
زمینه و هدف: استفاده از دوکسوروبیسین (Dox) در شیمی درمانی، عوارض جبرانناپذیری بر بافت کبد دارد. امّا، نقش فعّالیتهای ورزشی و مصرف آنتیاکسیدانها بر مکانیسم آپوپتوز کبدی ناشی از مصرف Dox هنوز بهطور کامل شناخته نشده است. از اینرو هدف از پژوهش حاضر بررسی تأثیر تمرین تناوبی شدید (HIIT) و مصرف کروسین بر آپوپتوز بافت کبد رتهای نر تحت القاء مزمن Dox بود.
روش تحقیق: در این مطالعه تجربی۴۰ سر رت نر نژاد ویستار با محدوده وزنی ۲۰۰-۲۲۰ و محدوده سنی ۸ هفته در گروههای ۱: کنترل سالم، ۲: Dox (mg/kg ۲ در۷ دوز)، ۳: Dox+کروسین (mg/kg۱۰)، ۴: Dox+HIIT، و ۵: Dox+HIIT+کروسین قرار گرفتند. گروههای تمرینی به مدت ۸ هفته، ۵ روز در هفته، با تناوبهای ۲ دقیقهای و با شدت ۸۰ تا ۹۰ درصد سرعت بیشینه دویدند. ۴۸ ساعت پس از آخرین جلسه تمرین، بافت برداری از کبد جهت ارزیابی فیبروز و بیان ژن های Bax و Bcl-۲ به روش (Real time-PCR) انجام شد. نتایج تجزیه و تحلیل یافتهها با اﺳﺘﻔﺎده از آزﻣﻮن ﺗﺤﻠﯿﻞ واریاﻧﺲ یکطرفه در سطح معناداری (۰/۰۵>P) بررسی شدند.
یافتهها: Dox باعث افزایش معنادار بیان Bax، نسبت Bax/Bcl-۲ و کاهش بیان Bcl-۲ در بافت کبد گروههای بیمار شد (۰/۰۰۱p=). در مقابل تمرین، کروسین و ترکیب تمرین و کروسین باعث کاهش بیان Bax، نسبت Bax/Bcl-۲ و افزایش بیان Bcl-۲ در گروههای تجربی در مقایسه با گروه Dox شد (۰/۰۰۱p=).
نتیجهگیری: به نظر میرسد تمرینات تناوبی شدید و مصرف کروسین بهطور همزمان اثرات معنیداری بر کاهش آپوپتوز کبدی موشهای صحرایی نر تحت القاء مزمن، با تزریق دوکسوروبیسین دارد.
بتول کمالی منش، مریم مرادی، مهدی فتحی، ملیحه عافیت، مهناز برومندرضازاده، محمدتقی شاکری،
دوره ۲۸، شماره ۱ - ( بهار ۱۴۰۰ )
چکیده
زمینه و هدف: ترس از زایمان میتواند منجر به عوارض منفی مانند لیبر طولانی و سخت شود. یافتن راهکارهایی به منظور کاهش ترس از اهداف دستورالعمل ترویج زایمان طبیعی است. از جمله روشهای کاهش ترس، هیپنوتیزم است. با توجه به مطالعات ضد و نقیض در این زمینه، این مطالعه با هدف تعیین تأثیر خود-هیپنوتیزم بر تجربه ترس از زایمان و طول مدت لیبر در زنان نخستزا انجام شد.
روش تحقیق: کارآزمایی بالینی حاضر به روش بلوکبندی شده بر روی ۶۳ زن باردار (۳۰ نفر گروه خود-هیپنوتیزم، ۳۳ نفر گروه کنترل) در مشهد در طی سال ۱۳۹۸ انجام شد. گروه کنترل تنها مراقبتهای معمول و گروه مداخله، دو جلسه هیپنوتیزم در هفته ۳۷ و ۳۸ بارداری دریافت کردند و به شنود فایل صوتی تا زایمان پرداختند. ترس در هفته ۳۷ بارداری و در ۲۴ ساعت اول بعد از زایمان سنجیده شد. دادهها با نرم افزار SPSS نسخه ۱۶ در سطح معنیداری کمتر از ۰/۰۵ تجزیه و تحلیل گردید.
یافتهها: در گروه خود-هیپنوتیزم نسبت به گروه کنترل، میانگین نمره تجربه ترس از زایمان (۰/۰۰۱>P)، طول مرحله دوم (۰/۰۱۳=P) و سوم لیبر (۰/۰۰۹=P) به طور معنیداری کمتر بود.
نتیجهگیری: خود-هیپنوتیزم در کاهش ترس زایمان و طول مرحله دوم و سوم لیبر در زنان نخستزا موثر بود. لذا استفاده از خود-هیپنوتیزم به منظور کاهش تجربه ترس زایمان و طول مدت مرحله دوم و سوم لیبر در زنان نخستزا توصیه میگردد.